برگ خزان

دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم

برگ خزان

دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
یه چند وقتی شده که بی هدف می دوم, پر از شک, پر از اشک, پر از تردید, ترسان از دستان تقدیر...
نمی دونم چرا تصمیم گرفتم افکارم رو مکتوب کنم... نمی دونم چقدر بر این تصمیم استوارم شاید بخاطر اینه که وقتی می نویسم حس می کنم نوشته ها به واقعیت نزدیکتر می شوند یا اینکه بهتر می تونم در موردشون تفکر و یا تصمیم گیری کنم, خیلی مطمئین نیستم ولی فعلا به تصمیمم اعتقاد دارم.

پ.ن: نمی دونم چقدر از باور های ما, مثل این مورد, تنها و تنها پناهگاهی که دارن قلب و دلمون هستند, شاید باید بهشون اعتماد کرد.

بایگانی
نویسندگان
دوشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۳، ۰۲:۵۱ ب.ظ

توهم کلمات

مشکل اصلی ما در گفتگو ممانعت زبان از تفکر، ساده سازی تفکر و گرفتار کردن اندیشه در چارچوبهای زبانی است.

 زبان خانه فکر است و عادت های زبانی گاهی تبدیل به عادت های فکری می شوند، گاهی چهارچوب زبانی باعث می شود که ما در یک گفتگو یا استدلال یا مجادله به جای اینکه به حقیقت پی ببریم و در اثر گفت و شنود به درک یک حقیقت برسیم، اسیر چهارچوب های زبان بشویم و ناخواسته باوری را بپذیریم که دلایل زیادی در مورد درستی آن وجود دارد. ضرب المثل ها و تکیه کلام ها و اصطلاحات رایج در جامعه، گاهی چنان قدرتمند هستند که مانع تفکر می شوندهمین باعث می شود که بسیاری افراد، به جای اینکه به کنکاش در حقیقت بپردازند و آن را بپذیرند، در اسارت زبان و عقایدی که به تکیه کلام و مثل بدل شده، کاملا برخلاف آنچه فکر می کنند، باور بیاورند.

شاید فکر کنید این موضوع هرگز نمی تواند آنقدر جدی باشد که بر تصمیم گیری و باور افراد اثر بگذارد، اما اگر بپذیریم که " ایدیوم" ها یا " تکیه کلام های زبانی" خود حاصل سالها باور عرفی است، می توانیم بفهمیم که چگونه زبان و گفتگو می تواند کاملا مانع کشف حقیقت شود. توهم توطئه یکی از مهم ترین گرایشات فکری است که تکیه کلام های بسیاری برای آن در زبان ما وجود دارد. اینکه " کاسه ای زیر نیم کاسه است" یعنی آنچه ما می دانیم فقط ظاهری از واقعیت است و تلاش ما برای فهمیدن بیهوده است. وقتی می گوئیم "برادران جنگ کنند، ابلهان باور کنند" یعنی "دعوا سر لحاف ملاست" و این هر دو یعنی مثلا اگر کسی اثبات می کند، یا خبر می دهد که شکاف بسیار جدی است، ما بدون لحظه ای تفکر و تعمق فورا یکی از تیرهای زبانی را از ترکش بیرون کشیده و به سوی حقیقت پرتاب می کنیم و فورا با زدن مهر " ابله" بر کسی که بر موضوع تاکید می کند، خیال خودمان را برای درک واقعیت راحت می کنیم.

براساس همین باورهای زبانی است که  ما مطمئنیم که شخصیت اصلی فرد چیز دیگری است جز آنچه همه می دانند و ما می دانیم و همه می گویند. چون معتقدیم "از اون نترس که های و هو داره، از اون بترس که سر به تو داره" 

ترس را اگر به عنوان یک شاخصه اجتماعی ایرانیان فرض کنیم، که به نظرم اصولا جوامعی که تاریخ کهن دارند محافظه کار و ترسو تر از مردمانی هستند که تاریخ دیرینه ندارند، زبان ما در عرصه سیاست و زندگی، جهتگیری به سوی " بی عملی" دارد. از ما هیچ کاری ساخته نیست و هر کاری بکنیم به نتیجه نمی رسد، چون " خانه از پای بست ویران است" و ما نمی توانیم همه چیز را از بنیاد تغییر بدهیم. فرض کنیم کسی پیدا بشود و بگوید که می خواهد تغییر بنیادین بدهد، بلافاصله زبان سپر دفاعی اش را در دست می گیرد که " سنگ بزرگ علامت نزدن است." ما هم هر تلاشی بکنیم به نتیجه نمی رسیم؛ چون " آب از آب تکون نخواهد خورد" اگر کسی از مردم بخواهد تلاش بیشتری بکنند فورا می گوئیم " آب در هاون کوبیدن است" یا اینکه زبان فورا از صاحبش دفاع می کند که " از زیادی دویدن کفش پاره می شه" یا مثلا کسی اگر در صحنه نباشد و از مردم بخواهد عملی بکنند، فورا می گوئیم " کنار گود نشسته می گه لنگش کن" فرض کنیم طرف ثابت کند که بیرون صحنه نیست، بلافاصله یادآوری می کنیم که خیلی شرایط ما خطرناک است و نمی شود که "باسن لخت و آتش بازی!" اگر کسی هیجان زده شود فورا می فهمیم که " جو گرفتتش" وگرنه کار ما چه فایده ای دارد؟ "دیگی که برای من نجوشه، بذار کله سگ توش بجوشه" ما مطمئن هستیم که کاری نمی توانیم بکنیم چون "خر ما از کرگی دم نداشت" چون حتی اگر زحمت بکشیم و این را برداریم و آن یکی را بگذاریم فرقی نمی کند، چون "سگ زرد برادر شغال است." و چون "خر همون خره پالونش عوض شده" و اصلا ما نمی توانیم آقای فلانی را عوض کنیم، چون "بادنجان بم آفت ندارد" و ما همیشه می ترسیم و نه عملی می کنیم و نه حرفی می زنیم چون دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد." به همین خاطر است که باید منتظر بنشینیم که اگر " زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز." در حقیقت انگار زبان سازوکاری دارد که مثل یک سیستم ایمن سازی، مواظب صاحبش است. با نوعی محافظه کاری حق به جانب دائما حامی هر نوع بی عملی است. نکته این است که معمولا به دلیل عقلانیتی که به ما می گوید که باید این وضع را تغییر بدهیم، همیشه بی عملی ما پشت تندروی و خود رادیکال نمایی پنهان می شود. باید کار اساسی کرد، باید بطور بنیادین تلاش کرد و دهها استدلال دیگر عملا از سوی افرادی به جامعه گفته می شود که خودشان مصداق بارز بی عملی هستند.

خود کرده را تدبیر نیست...

شاید این ضرب المثل بسیار زیبای " از ماست که بر ماست" که نیمی از حقیقت را نشان می دهد، از مصادیق بارز کژتابی زبان و فکر باشد، در جامعه ای که آدمها خودشان نیستند و افراد حق نظر دادن ندارند، و به میزان بسیار زیادی شخصیت حقیقی افراد گاهی اوقات با شخصیت واقعی شان تضاد دارد، گفتن " از ماست که بر ماست" شجاعت بسیار می طلبد. به گونه ای زبان همواره می پذیرد که ما خودمان مقصریم. چون " ما نه سر پیازیم نه ته پیاز" چون اوضاع حتی اگر اندکی هم دگرگون شود دوباره " همان آش است و همان کاسه" چون " خلایق هر چه لایق" و چون " لنگه کفش کهنه در بیابان غنیمت است". ما همواره دلایل زیادی داریم که آنکه برسر کار است خوب است. یا اگر هم خوب نباشد، از ما کاری ساخته نیست. چون " همه شون سر و ته یه کرباسن"، چون " نه قم خوبه نه کاشون، لعنت به هر دوتاشون" چون " هیچ بدی نرفت که خوب جاش بیاد." چون " مادر که نیست، با زن بابا باید ساخت" چون ما نمی دانیم بعدا کسانی که می آیند بدتر از اینها که هستند نباشند و " از عقرب نباید به مار غاشیه پناه برد." و اگر کسی بگوید که آنها که می خواهند بیایند وعده های خوبی می دهند و حرفهای خوبی می زنند، فورا می شویم افلاطون و می گوئیم " هزار وعده خوبان یکی وفا نکند" و اگر بیشتر حرف بزند، می گوئیم " حرفات مفت، کفشات جفت" به همین دلیل است که اگر کسی خودش را چنان نشان بدهد که از صبح تا شب در حال کار است، حتی اگر زندگی مان هر روز بدتر و بدتر بشود، ما او را از کسی که حرف درستی می زند ولی نمایش نمی دهد ترجیح می دهیم چرا که دو صد گفته چون نیم کردار نیست."شاید به همین دلیل است که زبان ما را به سوی اطاعت از وضع موجود می برد و حتی می گوید" دستی را که نمی شود برید، باید بوسید" به نظر می رسد زبان که معمولا محتوای آن با زمان رابطه بسیاری دارد و اصولا متن در زمان های مختلف به گونه های متفاوت ادراک می شود، بر تفکر سیاسی و رفتار سیاسی اثر بسیار دارد.

از سایه خود که به یاد دارم جز سایه نماند یادگارم...

 اگر کودکان به سفر و ریسک کردن و شجاعت ترغیب شوند، جامعه نیز به سوی نوآوری می رود، اما اگر داستانهای کودکان دائما تقدیرگرایی را تشویق کنند که تقریبا همه داستانهای شرقی کودکان همین رویکرد را دارند، جامعه به سوی عقب ماندگی می رود. در زبان سیاست نیز هر چه زبان تقدیر گرا و محافظه کار و وامانده باشد، تغییرات سیاسی نیز به کندی و دشواری صورت می گیرد و میل به عدم تغییر در جامعه می ماند. البته باز هم خوشحالیم که " شاهنامه آخرش خوش است" ولی در بسیاری موارد ظاهرا این ما نیستیم که باید داستان را پیش ببریم. مشکل اصلی ما در گفتگوی این نیست که زبان ما میل به نوآوری دارد یا میل به محافظه کاری، بیش از آن مساله ما در ممانعت زبان از تفکر است. زبان ما به دلیل وجود ایدیوم های مختلف به ساده سازی تفکر و گرفتار کردن اندیشه در چارچوب های زبانی می پردازد. یادمان نرود که بسیاری از تکیه کلام ها نه متعلق به زمان ما هستند و نه منطقی پشتشونه، گاهی براحتی می توان اثبات کرد که یک تکیه کلام یا یک ضرب المثل کاملا غلط است و بی ریشهاما قدرت نهفته در این ضرب المثل ها آنقدر زیاد است که باعث می شود که ما در چنبره آن گرفتار بمانیم. شاید فکر کنید که اگر واقعا چنین است و زبان ما تا این حد مانع تغییر است، پس از کجاست که کشوری مثل ایران هرچند وقت یک انقلاب یا یک تحول بزرگ اجتماعی را انجام می دهد. به نظرم می رسد اتفاقا این تغییرات ناکام، حاصل همین باورهای محافظه کارانه است. شبیه همان رفتاری است که با خانه های مان می کنیم. در همه جای دنیا، مردم هر ده سال خانه شان را تعمیر می کنند، و به همین دلیل هر خانه 300 سال عمر می کند، اما ما خانه مان را آنقدر تعمیر نمی کنیم که بعد از سی سال آن را می کوبیم، دقیقا می کوبیم و یک خانه جدید درست می کنیم. یک بار به سبک آمریکایی، یک بار به سبک اصفهانی، یک بار به سبک اسلامی... مشکل اینجاست که ما هیچ وقت دل نمی سوزونیم.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی