برگ خزان

دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم

برگ خزان

دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
یه چند وقتی شده که بی هدف می دوم, پر از شک, پر از اشک, پر از تردید, ترسان از دستان تقدیر...
نمی دونم چرا تصمیم گرفتم افکارم رو مکتوب کنم... نمی دونم چقدر بر این تصمیم استوارم شاید بخاطر اینه که وقتی می نویسم حس می کنم نوشته ها به واقعیت نزدیکتر می شوند یا اینکه بهتر می تونم در موردشون تفکر و یا تصمیم گیری کنم, خیلی مطمئین نیستم ولی فعلا به تصمیمم اعتقاد دارم.

پ.ن: نمی دونم چقدر از باور های ما, مثل این مورد, تنها و تنها پناهگاهی که دارن قلب و دلمون هستند, شاید باید بهشون اعتماد کرد.

بایگانی
نویسندگان
شنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۳، ۰۶:۴۲ ب.ظ

عقاید و باورها

picture 2

در چمنزار عاشقی گل های سرخ و نیلی می چینم
غم هایم را فراموش می کنم و زیر آسمان آبی میشینم

چشم هایم رو می بندم و چشم دل باز می کنم
با پرندگان دشت غریبی راز و نیاز می کنم

خسته ام, اما ادامه می دهم
چه کنم, جز عاشقی راهی ندارم.

-------------------------------------------------------------------------------------
نمی دونم چرا ما عادت کردیم رفتار ها و عقاید دیگران رو مزحک و بی ارزش بدونیم...
در دنیا یک سری مسائل به عنوان اصل در نظر گرفته می شوند و همه در آن موارد اتفاق نظر به خرج می دهند, "خیانت و دروغ گویی کار درستی نیست" یک اصل است و نیاز به اثبات این مسئله نیست...
ولی در مسائل پیچیده تر چطور؟ مسائلی که اتفاق نظری بر آن مسائل نیست؟ آیا ما حق داریم بگیم برداشت شخصی, عقیده و باور فرد مقابل پوچ و بی ارزش است؟
قطعا خیر, وقتی مسئله ای جواب قطعی ندارد همه عقاید "همسان" اند و نسبت به یکدیگر برتری ندارند. این مسئله بارها دیده شده است که افراد کمی به موضوعی باور دارند و عقایدشان توسط اکثریت مورد تحقیر قرار می گیرد زیرا با عرف های جامعه ناسازگار است ولی تضمینی در درست بودن عرف های جامعه وجود ندارد.( چیزی که دوست داشتم بگم اینه که تا وقتی مرجعی برای عقایدمان نداشته باشیم, عقاید ما در شرایط خلاصه می شوند و نسبی اند.)
معمولا در این مواقع با این جمله رو به رو می شویم:
"ما باید به عقاید همدیگر احترام بگذاریم" جمله ای که شاید بارها شنیده باشید ولی بر خلاف ظاهر زیبایی که دارد, ناسازگار هم هست.
اگر هر فردی بخواهد بر اساس عقایدش عمل کند در روابط میان فردی دچار مشکلات بسیار بزرگی می شویم, این جمله تا وقتی زیباست که عقاید ما تنها در افکار ما قرار بگیرد و به عمل در نیایند.(که غیرممکن است.)
ولی چاره چیست؟ بالاخره جامع باید بوسیله قوانینی اداره شود, این قوانین با رای اکثریت انتخاب می شوند ولی بازهم مشکلات بزرگی وجود دارد, فرض کنید رای یک فرد تحصیل کرده (به فرض استاد دانشگاه) که سال ها در مورد اجتماع تحقیق کرده با رای یک فردی بی اطلاع و بی سواد برابر است، در واقع می خواهم بگم دموکراسی نیز به نوعی سلطنت اکثریت بر اقلیت است...
عوض کردن سیستم رای دهی هم پیشرفتی حاصل نمی کند زیرا انسان ها باهم برابر اند و موضوعی ثابت نمی کند که رای فردی از فرد دیگر درست تر و بهتر است!
سردرگم شده ام.
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۶/۲۹
محمد حسین علیزاده

باورها

دموکراسی

شعر

عقاید

واقعیت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی