در چمنزار عاشقی گل های سرخ و نیلی می چینم
غم هایم را فراموش می کنم و زیر آسمان آبی میشینم
چشم هایم رو می بندم و چشم دل باز می کنمبا پرندگان دشت غریبی راز و نیاز می کنم
خسته ام, اما ادامه می دهمچه کنم, جز عاشقی راهی ندارم.
-------------------------------------------------------------------------------------
نمی دونم چرا ما عادت کردیم رفتار ها و عقاید دیگران رو مزحک و بی ارزش بدونیم...
در دنیا یک سری مسائل به عنوان اصل در نظر گرفته می شوند و همه در آن موارد اتفاق نظر به خرج می دهند, "خیانت و دروغ گویی کار درستی نیست" یک اصل است و نیاز به اثبات این مسئله نیست...
ولی در مسائل پیچیده تر چطور؟ مسائلی که اتفاق نظری بر آن مسائل نیست؟ آیا ما حق داریم بگیم برداشت شخصی, عقیده و باور فرد مقابل پوچ و بی ارزش است؟
قطعا خیر, وقتی مسئله ای جواب قطعی ندارد همه عقاید "همسان" اند و نسبت به یکدیگر برتری ندارند. این مسئله بارها دیده شده است که افراد کمی به موضوعی باور دارند و عقایدشان توسط اکثریت مورد تحقیر قرار می گیرد زیرا با عرف های جامعه ناسازگار است ولی تضمینی در درست بودن عرف های جامعه وجود ندارد.( چیزی که دوست داشتم بگم اینه که تا وقتی مرجعی برای عقایدمان نداشته باشیم, عقاید ما در شرایط خلاصه می شوند و نسبی اند.)
معمولا در این مواقع با این جمله رو به رو می شویم:
"ما باید به عقاید همدیگر احترام بگذاریم" جمله ای که شاید بارها شنیده باشید ولی بر خلاف ظاهر زیبایی که دارد, ناسازگار هم هست.
اگر هر فردی بخواهد بر اساس عقایدش عمل کند در روابط میان فردی دچار مشکلات بسیار بزرگی می شویم, این جمله تا وقتی زیباست که عقاید ما تنها در افکار ما قرار بگیرد و به عمل در نیایند.(که غیرممکن است.)
ولی چاره چیست؟ بالاخره جامع باید بوسیله قوانینی اداره شود, این قوانین با رای اکثریت انتخاب می شوند ولی بازهم مشکلات بزرگی وجود دارد, فرض کنید رای یک فرد تحصیل کرده (به فرض استاد دانشگاه) که سال ها در مورد اجتماع تحقیق کرده با رای یک فردی بی اطلاع و بی سواد برابر است، در واقع می خواهم بگم دموکراسی نیز به نوعی سلطنت اکثریت بر اقلیت است...
عوض کردن سیستم رای دهی هم پیشرفتی حاصل نمی کند زیرا انسان ها باهم برابر اند و موضوعی ثابت نمی کند که رای فردی از فرد دیگر درست تر و بهتر است!
سردرگم شده ام.