"جنایت و مکافات" از فیودور داستایوفسکی یکی از خفن ترین کتابای ادبیات روس به شمار میاد . رمان میشه گفت کلاسیک و اجتماعی و بی نهایت واقعیه ! در حدی که وقتی میخونیش حس میکنی این اتفاقات برای نویسنده افتاده و نشسته بعدش نوشته !
بخونینش , واقعا ارزششو داره
خلاصه داستان: داستان از یه پسری به نام رودیا راسکولینکف حکایت میکنه که دانشجو بوده ولی از روی فقر دیگه درس نمیخونه و فقط میگرده فکر میکنه برای خودش, یه جورایی وقتی میخونی به این حالتی : "رودیا ! بسه دیگه ! تو حیفی !" . از قضا یه پیرزنیو میشناخته که اجناس گرونو به گرو میگرفته و بجاش نقد قرض میداده . یه روزی رودیا یه نامه میگیره و میفهمه که خواهرش برای اینکه اون از بدبختی در بیاد داره با یه آدم بیخود ولی وضع خوب ازدواج می کنه , شرافت رودیا هم نمیزاره و از طرف دیگه میدونه که اون مرد برای خواهرش و خونوادش هیچ کاری نمیکنه
به فکر میفته که بره و اون پیرزنه رو بکشه و یه مقدار از پولاشو برداره که خواهرش تن به خفت نده , خلاصه میره و اون پیرزن رو میکشه و کشتن اون همانا و دیوانگی هم همان !
حتی دست هم به اون پولا نمیزنه و اون یه مقدار کم پولی که داشته رو هم میده به یه خونواده ای که پدرشون مرده بوده و اینجوری با دختر اونا یعنی سونیا آشنا میشه .. خونواده ی سونیا بسیار بدبخت بودن طوری که سونیا برای نجاتشون در عین شرافتش میره واسه اونا فاحشه میشه تا حداقل یه پولی بدست بیارن
کلی اتفاقات میفته و آخرش رودیا به سونیا اعتراف میکنه و بعد هم به پلیس , رودیا به سیبری تبعید میشه و سونیا هم باهاش میره و آخر داستان عشق حقیقیه که رودیا رو از منجلاب فکریش نجات میده